تراوشات یک خسته
چشم هایم را میبندم
نفسم را حبس میکنم
یک دست را پشت کمرت حلقه میکنم
و با دست دیگرم گیسوانت را از روی سرت به امانت میگیرم.
همین، فقط باید عاقد بیاید تا این آغوش برای همیشه بهشتی شود...
نوشته شده در دوشنبه 97/5/22ساعت
9:48 عصر توسط رضوان رستم زاده نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |